داستان اتهام دزدیدن جواهر تخت طاووس به کمال‌الملک نقاش

0
آیا کمال‌الملک جواهر تخت طاووس را دزدیده؟

 

پوسته تاریخ، اتفاقات پشت سر همی است که دائم مرور می‌شود، امّا بخش جذّاب و درونی‌تر آن، ماجراها و روایاتی است که موازی با اتفاقات سیاسی رقم می‌خورد و شهد تاریخ می‌شود. از گذشته‌های دور که ترتیب اتفاقات هم درونش چندان واضح نیست و چون سند و مدرک درست و حسابی نداریم، دست به عصا و با فرضیات پیش می‌رویم امّا هر چه به عصر معاصر نزدیک می‌شویم، کار از جهاتی ساده‌تر می‌شود. حداقل سند و مدرکی داریم که حرفمان را به آن ارجاع دهیم. حالا در این مطلب از لست سکند میخواهیم یک روایت جذاب و تاریخی که از دوران قاجاریه نقل شده را برایتان بگوییم تا هر بار به کاخ گلستان رفتید، برایتان مرور شود.

کمال‌الملک در صحنه جرم

زمانی که حسین غفاری (معروف به کمال‌الملک) نقّاش دربار ناصرالدین شاه بود، از صبح تا شب مشغول کار در کاخ گلستان بود و سفارشات پادشاه را نقاشی می‌کرد. اگر به این کاخ در محله ۱۵ خرداد تهران بروید، تعدادی از نقاشی‌هایش را خواهید دید. با نگاهی به کارهایش هم متوجه شهرت و تأثیرگذاری‌اش می‌شوید. از این‌ها بگذریم و به صحنه جرم برگردیم.

آن روزها که تخت طاووس پادشاه در تالار آینه بود، کمال‌الملک مشغول کشیدن نقاشی تالار آینه بود، بنابراین در این تالار از صبح تا شب به نقاشی کردن می‌ایستاد و حدود ۵ سالی این نقاشی‌اش طول کشید (این نقاشی در حال حاضر به دیوار تالار سلام آویخته شده است و می‌توانید آن را از نزدیک ببینید). روزی از روزها، کمال الملک زودتر از همیشه به خانه می‌رود و دقیقا فردای همان روز خبر می‌رسد که جواهری از پیکره تخت طاووس دزدیده شده است!

از آنجایی که درباریان به دنبال یافتن جواهر تخت طاووس بودند و پادشاه هم حسابی عصبانی شده بود، تمام متّهمان را به صف کردند تا فرد سارق را پیدا کنند. با توجه به این که کمال‌الملک در تالار آینه کار می‌کرد و تخت طاووس هم آنجا بود، در ردیف متّهمان قرار گرفت. به نظر می‌رسید این دزدی به قدری پادشاه را عصبانی کرده بود که حتّی از نقّاش دربارش هم نگذشته. همین مسئله باعث رنجش کمال‌الملک از پادشاه شد.

تخت طاووس

سارق که بود؟ عاقبتش چه شد؟

امّا با بررسی‌های بیشتری که انجام شد، معلوم شد که سارق یکی از خدمه اصلی کاخ گلستان بوده است. او که نمی‌توانسته به راحتی جواهر را از کاخ خارج کند، آن‌ها در باغ جلوی کاخ دفن می‌کند تا هر زمان که شرایط مناسبی مهیّا شد، آنها را با خود به خارج کاخ ببرد و به زخم زندگی‌اش بزند. امّا خبر نداشت که به این سرعت او را پیدا می‌کنند و همین جواهر، طناب دارش می‌شوند!

گفته می‌شود ناصرالدین شاه به قدری عصبانی و خشمگین شده بود که در جا دستور قتل این سارق را داد و هر چه اطرافیان خواستند او را آرام کنند و تخفیفی برای مجازات این خدمتکار بگیرند که پسر جوانی هم بود، فایده نداشت و شاه از خواسته‌اش کوتاه نیامد.

سرانجام او را جلوی سر در شمس‌العماره اعدام کردند تا عبرتی برای بقیه شود.

بعد از این اتّفاق، جواهر ربوده شده را به تخت اضافه کردند و تخت طاووس را به مکان امن‌تری منتقل کردند تا دیگر مورد تعرّض قرار نگیرد. چون این تخت، از آن تخت‌های مهم برای پادشاه بود که با جواهرات گرانبهایی تزیین شده بود و از پادشاهی به پادشاه دیگر به ارث می‌رسید. در حال حاضر، این تخت در موزه جواهرات ملی بانک مرکزی است و نمونه‌ای که در تالار سلام کاخ گلستان قرار گرفته، صرفا ماکت تخت طاووس است.

جواهر

در نهایت…

البته باید اضافه کنیم که این داستان‌هایی که سینه به سینه نقل می‌شوند، مثل حقایق تاریخی نمی‌توانند صد در صد موثق و دقیق باشند و ممکن است تا به گوش ما رسیده، تغییراتی در ساختار آن ایجاد شده باشد امّا به هر حال دانستن آن‌ها خالی از لطف نیست و ما را با لایه‌های پنهانی از اتفاقات تاریخی آشنا می‌کند.

شما این داستان را شنیده بودید؟ به نظرتان چنین داستانی حقیقت داشته یا صرفا ساخته ذهن نقالان تاریخی‌ست؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.